نفس مامان وبابابهزادنفس مامان وبابابهزاد، تا این لحظه: 10 سال و 5 ماه و 29 روز سن داره

بهزاد کوچولو

رفتن بابایی به زیارت کربلا

بهزاد  خیلی غصه دار م ب ابایی پنجشنبه رفت کربلا دیروز صبح   ساعت8 زنگ زد گفت مهران هستم شبم ساعت10 زنگ زد گفت الان   نجف هستیم ولی امروز زنگ نزده چون پیاده میرن به کربلا شاید هنوز خط   نخریده خیلی دلم براش تنگ شده ای کاش اینجا بود پیش دوتامون انشاا...     به سلامت برگرده   دوستتون دارم امیر و بهزاد عاشقتونم اگر شما دو تا نبودید زندگی برام هیچ رنگ وبویی نداشت ...
15 آذر 1393

شیطون مامان

سلام عزیزه دلم ببخشید که دیر برات پست میزارم به خدا وقت نمیکنم آخه خیلی بلا شدی چهار دست وپا میری دستتو میگیری روی مبل دیوار میز تلویزیون شیشه گاز جای همه دستات روی اینا میمونه وای همش باید دستمال دستم باشه پاک کنم خب کوچولوم میخواد تمرین راه رفتن بکنه قربونت برم  شیطون شدی دیگه خونرو بهم میریزی تا میگم بهزاد نکن فرار میکنی پشت سرتم نگاه میکنی که من دنبالت میم یا نه که فرار کنی نفسم به خدا عشقمی بهزاد دوست دارم  
15 آذر 1393

تولد پسره عزیزم

                                                                                                                       &...
20 مهر 1393

تولد پسره عزیزم

سلام عزیزه مامان تولد یک سال گیت مبارک درسته هنوز یک سالت نشده ولی تولده شما محرم میشه و نمیتونستم به خاطر همین زودتر برات گرفتم قربونت برم  عکسهای تولدتو برات گذاشتم انشا... وقتی که بزرگ شدی ببینی                                       ...
20 مهر 1393

نفس من بهزاد

وای که چقدر شیرین شدی چهار تا از دندونای نازت در اومده قربونت برم    دو تا پایین با دو تا بالا نفس من تازه یاد گرفتی چهار دست وپا بری خیلیم فضول شدی همه چیو    میخوای بگیری مجسمه منم شکوندی عیب نداره فدای سرت وای انقدر بلا شدی به خدا عاشقتم دوست دارم دیوونتم           ...
4 مهر 1393

سفر کوچولویه ناز من

سلام عزیزه مامان میخوام اولین سفر تابستانیتو برات بنویسم دوشنبه تاریخ 1393/6/10 حرکت کردیم به     طرف چالوس صبح حرکت کردیم بعد از ظهر رسیدیم کنار رود خونه نشستیم عصرونه خوردیم بعد به طرف کلاردشت حرکت کردیم رفتیم ویلا دو شب اونجا موندیم بعد رفتیم دریا رامسر بابایی شنا کرد منم با شما رفیتیم عکس با لباس محلی گرفتیم خیلی قشنگ شدی نفس من بعد حرکت کردیم که بریم استارا یک روز ماهدشت موندیم بعد از چند ساعت بعد از ظهر رسیدیم آستارا رفتیم ویلا گرفتیم شام خوردیم بعدم رفتیم خرید دو روزم استارا موندیم بعد از دو روز موندن میخواستیم بریم تبریز دوست خونه دوست آقا جون که مثل...
19 شهريور 1393