نفس مامان وبابابهزادنفس مامان وبابابهزاد، تا این لحظه: 10 سال و 5 ماه و 19 روز سن داره

بهزاد کوچولو


                                                                        

    

سه سالگی پسرم

سلام به پسرمامان آقا بهزاد که حالا    سالش شده حالا زبونت درازتر از قبل شده فقط لذیت کردنت بیشتر شده هر چی میخوای گریه میکنی جیغ میزنی به منو بابایی میزنی خلاصه خیلی شیطون شدی نمیدونم چرا اینطوری شدی شاید یک دوره ای داره تموم بشه ولی من به خاطر جیغ زدنات سردرد میکنم انشاا... این دوره هم تموم بشه مثل قبل صبور بشی راستی بابایی هم امسال یک هفته رفت کربلا ما هم خونه مامانی بودیم خب به هر حال هر چی هم تو مارو اذیت میکنی بازهم ما تورو دوست داریم پسره خوشگلم   ...
17 آذر 1395

بدون عنوان

سلام نفس مامان انشاا... که همیشه حالت خوب باشه شیطون بلا همین الان اومدی صندلی و میچرخونی نمیزاری من تایپ کنم مثل دخترهام که لاک زدی می گی لاکهامو ببین پاک شده مامان  همین الان رفتی تا کلاه قرمزی ببینی فدااات بشم امروز اومدیم خونه آقاجون هرموقع میاییم به خاله میگی خاله کلاه قرمزی بزار عزیزمییییی ...
1 مرداد 1395

بدون عنوان

سلام عزیز مامان وای بعداز یک سال وقت کردم بشینم تایپ کنم اصلا وقت نمیکردم پسر مامان حالا شده دوسال و هشت ماه ماشاا... بزرگ شده ولی خیلی خیلی شیطون و زبون دراز هر کی حرف میزنه جواب میدی قرررررربونت برررم که شیرین زبونی عزززیییزززم بهزاد جونم همیشه فکرمیکنم که من هستم دامادیتو ببینم ای کاش میفهمیدی که من چقدر دوست دارم وقتی بهت میگم باهات قهرم تو میگی ماااماان ببخشید دوست دارم عاشق فیلم کلاه قرمزی هستی همش میگی مامان کلاه قرمزی میخوام عروسک فامیل پسرعمه زا رو خریدی میگی کلاه قرمزی هم میخوام کشتی مارو با این کلاه قرمزی بابایی موتور خریده بود فکر کردی برای تواست گفتی آخجون موتور پلیسی هرموقع میخواهیم بریم بیرون میگی با بیب بیب (ماشین) نریم...
30 تير 1395

حرف زدن پسره خوشگلم

حالا نفس مامان بیشتر حرف میزنه خب پسرم داره مرد میشه قربونت برم مامان=آمانی بابا=آبا آقاجون=آقاقون آب چایی=آیی قابلمه=آقامه پتو خداحافظ=ادافظ سلام=الام هندونه=هندون نان عروسک پنیر ماشین=قام زندایی=ادایی عمه عمو   اگر کسی حرف بزنه یا کاری بکنه فوری انجام میدی ...
26 خرداد 1394

نفس مامان

سلام عزیزه مامان امروز سال و ماه و روز سن داری در کل بیشتر دندونات در اومده ولی دندونای اخری داره در میاد اذیتت میکنه هیچی نمیخوری از کوچیکیت خیلی لاغر شدی دیروز بردمت دکتر گفت کمبود وزن داری برات دارو داد امروز شروع کردم داروهاتو بهت دادم انشاا... که تغذیت خوب بشه خیلی ناراحی میشم وقتی میگن چقدر لاغر شدی ولی خب ماشاا... قدت داره بلند میشه امیدوارم همیشه   سلامت باشی و مریض نشی دوستت دارم عزیزم میخوام چند تا از عکسای قشنگتو بزارم                                ...
18 خرداد 1394

واکسن18ماهگی

سلام عزیزم وای واکسن هجده ماهگیت خیلی درد داشت میدونم خیلیم گریه کردی الاهی بمیرم وقتی اومدیم خونه نمیتونستی راه بری فقط یک جا نشسته بودی تا میخواستی بلند بشی،گریه میکرد شب تا صبح بغل من بودی همشم میگقتی اوه اوه دست رو پات میذاشتی میگفتی امپول الاهی قربونت برم خیلی دلم برات میسوخت خب چاره ای نبود واکسن و باید بزنی تا همیشه سالم باشی یک روز کامل راه نرفتی تا روز بعد کم کم راه رفتی ولی یک پاتو که واکسن زده بودی میکشیدی خیلیم تب کردی هر چهار ساعت قطره استامینوفن بهت میدادم تا پسره گلم درجه تبش،زیادنر نشه قربونت برم به سلامتی واکسن هجده ماهگیتم تمام شد رفت انشاا... تا 6سالگی  انشاا... همیشه سلامت باشی الاهی آمین ...
29 ارديبهشت 1394

حرف زدن جوجوی مامان

سلام جوجوی مامان میخوامک امروز چند تا از کلمه هایی که می گی بنویسیم اده=بده آب آقا= منظورت اقا جون ماما=مامان گلگلی= قلقلی هابو= هاپو بهت میگم هاپو میگه میگی هاپ هاپ گاو میگه میگی ما ما ببعی میگی میگم نازی کن نازی میکنی میگی نادی نادی تا میگم حسین سینه میزنی تا موزیک میزارم نانای میکنی خودتو تکون میدی قربونه بوسات برم تا میگم بوسم کن با صدا بوس میکنی فداااااااات 1200 × 924 - imgkid.com   ...
6 دی 1393